میگن کار نیست...،
درست...؛ ولی شما بگین، مگه فرهنگ کار هست؟!! مگه فرهنگ مشارکت و کار گروهی هست؟!!
مگه باور ایجاد خلاقیت و نوآوری یا احترام به مخاطب و ارزش نهادن به کیفیت در تولید
و عرضه خدمت و محصول در کارها هست؟!! مگه تولید مشاغلِ بهرهوری که در اون ارزشافزوده
صورت بگیره و متحمل صرف وقت و انرژی و منابع و به عبارتی زحمت باشه افتخار محسوب میشه؟!!
مگه یک تولیدکننده هم بهش فرصت حضور و ارائه محصولات در موقعیتهائی که ظاهراً هزینههای
زیادی داره، داده میشه تا این بار اشتیاق رسیدن به شهرت از طریق تولید و اشتغال رخ
بده؟!! مگه کسائی هستند که مسئولیت تسهیل و رفع مخاطرات ایجاد یک شغل رو برای دیگران
واقعاً به عهده گرفته باشند؟!! مگه نگرش و طرز تفکر تولید کار در راستای ورود به بازارهای
جهانی بین خودمون یا نظامهای کلان دیده شده؟!! مگه رقابتهای جاهلانه قومی و حرفهای
بین افراد یک جامعه موجب درگیری و سد برای تحرک و پویائی اقتصادی در سطح کلان نمیشه؟!!
مگه این فهم هست که لزوماً بازدهی همه فعالیتها سریع اتفاق نمیاُفته و هر رشتهای
مستلزم نحوه رسیدگی و حمایت جداگانهایه یا اصلاً مگه فلسفه برداشت میوه گردو با سبزی
و ترهبار قابل مقایسه هست؟!! مگه تأمین هزینههای جاری حاصل از درآمد فعالیتهای آزاد
و خصوصی به جای پشت میزهای دولتی و شبهدولتی نشینی و خرج کردن منابع ملی، نباید یک
مزیت محسوب بشه؟!! مگه این مشاغل آزاد و خصوصی نیستن که برای کارمندان و مستخدمین دولتی
تولید شغل و زمینه درآمدزائی ایجاد کردن و نه برعکس؟!! اصلاً مگه راه افتادن چرخ کار
و کاسبی و رونق کار شما برای کسی فایدهای هم داره؟!!!!
مگه نمیگن کار
نیست...؟
اشتباه میگن؛
کار هست، فرهنگش نیست!!!