گاهی جوامع و سازمانها با برخی از امور چنان نزدیک و ممزوج میشوند که دیگر احساس محیط و عوامل مرتبط با آن بسیار عادی و به بیانی دشوار میشود که گویی کمتر زمانی به فکر آنها خواهند بود. عموم مشکلات و کاستیهای موجود در سیستمها موارد چندان پیچیده و ماورائی نیستند (حداقل به ذات) بلکه غالبا از کنار هم قرار گرفتن نقصانهای بسیار جزئی پدید میآیند که البته به جهت معمول شدن اشتباهات، از ویژگیهای مشهودی چون رنگ، بو، مزه، صدا و حتی شاخ و دم خاصی برخوردار نیستند!
اسم یکی از این نقاصانهای ریز را میگذاریم فقر؛ فقر هوازی...
ممکن است هنگامی که اسم فقر به گوشمان بخورد، گرسنگی و بیخانمان بودن و تصوراتی این چنینی در ذهن شکل گیرد، ولی تمامی اینها معلول عبارت فقر خواهند بود و علت فقر به جهت هوازی بودنش کمتر شناخته میشود. شاید بهتر باشد علت فقر را با عباراتی همچون فرهنگ و تفکر بیان کرد؛ فقری که ناشی از عدم فهم چرایی شکلگیری سازمانها و اهداف متعالی جمعی است.
(اگر تا اینجای متن هنوز به روشنی مفهوم مورد نظر این مقاله انتقال داده نشده ضمن عذرخواهی سعی میشه در طی چند سطر کوتاه پیشرو توجهتان جلب شود.)
اگر در سازمان یا جامعهای زندگی میکنیم که ظاهرا اقتصاد اون در حال گردش نسبی است و عامه اعضا روز خود را با شکمی سیر سپری میکنند و سرپناهی برایشان یافت میشود الزاما نمیتوان گفت آن سازمان فقیر نیست. زیرا فقر اساسی که ریشه و علت دیگر کمبودهای ظاهری و مالی است؛ فقر تفکر و فرهنگ میباشد، فقری که چنان میتواند محیطهای تعاملی را با خود دمخور سازد که دیگر محلی برای تامل، بحث و گفتمان در جهت رشد و بهبود فرآیندها و ساختارهای ناقص نخواهد ماند و با این وضع گرچه سیستم سازمان به شکلی ظاهری در حال فعالیت و چرخش میباشد ولی درون سیستم انبوهی از ایرادها بروز پیدا کرده و در حقیقت تنها شمائی از یک سازمان خواهیم داشت. لذا باید گفت تنها مجموعهای قادر خواهد بود به صورتی پایدار ادامه فعالیت دهد که به نحوی پُراکتیو و پویا به رصد محیط و در حقیقت رفع فقر ریشهای در ساز و کارهای خود بپردازد تا نهایتا رشد و پیشرفت چه در کل سازمان و چه در سطح فردی و شخصیتی اتفاق افتد.
( اگر در این چند سطر پایانی هم به درستی مضمون مورد نظر منتقل نگردید با عرض شرمندگی، بسیار عذرخواه خواهیم بود ):)