همین چند شب پیش به قولی شب چلّه همون آئین ملی و ارزشمند فرهنگی ما بود. شب چهلم یا چلّهای که در خودش و اساساً در میان ما حائز اهمیت و ویژگیهای خاصی است. مفاهیمی از جمله شناخت و آگاهی پیدا کردن، کمال، ازدیاد و ارزش توجه نمودن، یا شایدم مفهومی مثل غفلت!
عدد ۴۰ در میان آداب و رسوم ایرانیها جایگاه خاصی داره و تنها ختم به شب چلّه هم نمیشه... مثلا حدود همین چند روز پیش یک چهلم دیگه هم بود... چهلم یک حادثهای که ظاهرا توی اون انسانیت و همدوستی موج میزد، چهلم واقعهای که انگار درد و رنج بزرگی را بر وجود یک ملّت وارد میآورد، موج کمکها و یاریهایی که در اون موجسواران قهاری رو به عرصه کنشهای جمعی کشاند و موقعیتی که در آن گویی تنها چیزی که بایست یافت میشد تسکینبخشیدنی هر چند کوتاه و مقطعی بر آلام و دردها بود... دردی که خیلی از ما از نزدیک شاهدش بودیم و خیلی دیگر از ما تنها دورادور شنیدیم و برخی از مصیبتهایی که حتی دیدیم و هیچ نگفتیم به امید آن که زخم کهنهای که بر پیکر یک دیار حادث شده سر باز نکنه و شرایط وخیمتری رو بروز نده؛ پس مرهم تازهای بر گوشه زخم عمیق و قدیمی ایجاد شده گذاشتیم غافل که این زخم کوچک و البته ناخوشایند تنها نما و مقیاس کوچکی از بیماری وخیم است که در نهان رشد مینماید و هر از چند گاهی گوشه خود را نشان میدهد، غافل از مرهم و التیامی از سر دلسوزی که یک جمع را از علاج بنیادین باز داشته است، غافل از این که هر روز ظاهری زیبا از خود میسازیم و از درون تهیتر میشویم، ظاهر زیبائی که گاهی به نام اتحاد از آن یاد میشود و گاهی به نام انسانیت و گاهی به نام مقاومت و گاهی در قالب تظاهری مملو از غفلت... غافل از گذشت ۴۰ روز از یک حادثه طبیعی که شاید تنها به یمن تداوم و تکرار زود به زود حضورش هنوز هرزگاه به یاد کرمانشاه زلزلهزده میافتیم، غافل از این که اگر هر گوشه دیگری از این خاک، آرام میگرفت، سردی خاک هم ما را از یاد غم تکتک بازماندگان دور میساخت و تنها پس از چند صباحی یک تجدید قوایی میکردیم برای بسیج شدن سیل کمکهای بیقرار و قانون برای گوشهای دیگر از این پهنه... غافل از این که هر روزمان زلزله است: گاهی زلزله در گرمی روابط روزانه مردمانمان، گاهی زلزله در هوای پاک شهرمان، گاهی زلزله در خروش آبهای بیکران دیارمان، گاهی زلزله در شور و نشاط جوانان شهرمان، گاهی زلزله در آرامش لحظات پیران جانمان، گاهی زلزله در دل خوش مردمانمان، گاهی زلزله در فرهنگ غنی تمدنی چند هزار ساله، گاهی زلزله در هر لحظه زندگیهایمان و گاهی غافل از غفلت!
زلزله سازمان و جامعه و زمین نمیشناسد، اما کانونش را میتوان شناخت؛ گرچه زلزله رحم ندارد ولی میتواند آگاهی بیاورد، پس ای کاش آن قدر بیاید تا سقف غفلت را بر سرمان خراب کند، گاهی روزی ۴۰ بار...!