فرهنگ، اقتصاد، جمعیت، جغرافیا، سیاست، تمدن و... همه و همه مواردیست که میتواند بر مقوله کار و کارآفرینی تأثیرگذار باشد و در این میان ذهنیت حاکم بر عموم جامعه درخصوص فعالیت اقتصادی از اهمیت ویژهای برخوردارست که بر اساس آن چه امروزه در پیرامون خود میتوانیم ببینیم گوئی دو دسته باور (به شرح ذیل) روز به روز در حال رشد و رواج بیشترست که تبعاً به همین ترتیب اوضاع رو به زوال کسبوکارهای ملی را هم شاهد هستیم.
باور نخست تفکریست که در آن افراد برای خود حقی فراتر از استحقاق و لیاقتی که درخور توانمندیهایشان هست، قائلند و به همین سبب منابع در اختیار عمومی را به مثابه گوشت قربانی میپندارند که هرچه بیشتر از آن بتوانند به دست آورند پیروزی و سودی مضاعف عایدشان خواهد شد و در نهایت نتیجه چنین زیاده خواهیهائی برای هر کسی آشکارست مگر آنانی که تنها روضه برای گوش خلق میخوانند...
در مقابل باور دوم چنین مینماید که افراد به کارگیری توانمندیهای خود را در گروی زیردست بودن و امر و نهیهای مافوق خود میدانند و گوئی گذران چرخه روزگار، آن هم به واسطه دریافت حقوق مشخص ادواری، دغدغه چنین افرادیست و فارغ از بهرهوری اداریشان، عموم منابع همگانی یک کشور را به جیب خود سرازیر کردهاند و به هیچ عنوان امکان اتلاق مولد اقتصادی نسبت به ایشان جایز نیست.
در نتیجه میان این دو باور نامرغوب که در آن غایتی جز خسران و چپاول و تخریب و تضییع و خیال عملکرد رندانه چیزی نیست دستهای مشغول به تقلا و دست و پا زدنی هستند تا بتوانند ضمن کسب روزی، قدمی فراتر از گذشته خود نهند؛ آن هم با وجدانی آسوده، آن چه انسانیت و فرهنگ اجتماعی طلب میکند...
و چنین میشود که باید گفت... باید گفت... هیچی، هیچی؛ میگن این قسمت آخر رو نگم!
پس درود بر همه؛ چه از طایفه باور اول، چه از طایفه باور ثانی...