وقتی صحبت از هنر به میان میآید، شاید کمتر چارچوب و قاعده مشخصی بتوان برای حوزه، حیطه و دامنه آن قائل شد، چراکه هنر از وجوه مختلف قابل تعریف و ارائه بوده و تنها میتوان به نوعی گفت هنر بروز ذوق بشری است...
اما وقتی به موضوع هنرهای سنتی و صنایع دستی میرسیم بحث کاملا متفاوت خواهد بود، زیرا قواعد و قانونهای بسیار ساختار یافتهتری بر اینگونه هنرها حاکم میباشد که در پی آن سازمان و متولیهای عریض و طویلی را در سطح ملی و جهانی هم میتوان برای آنها برشمرد. ولی چه میشود که ایران با وجود پیشینه و میراث گرانقدر در زمینه هنرهای سنتی و صنایع دستی آنچنان که باید، نتوانسته هویت قوی را از داشتههایش به ارمغان آورد؟!!
شاید بتوان با ارائه یک مثال کوچک و البته مرتبط با حوزه فعالیت شرکت هنر آفرینان قلمکاری محور و مجموعه «بیسان» و البته بسط این مثال در دیگر موارد کلان، گوشهای از جواب آن را بدست آورد.
موضوع اینجاست که در شرایط حال حاضر و چند دهه گذشته، اهمیت تصمیمات مقطعی و ارائه بزرگنمایانه از اتفاقات روزمره، از اصل و اساس مدیریت، تصمیمگیری و برنامهریزی پیشی گرفته است و نابخردی در میان جامعه به چهرهای عادی مبدل گردیده!
همه میدانیم که هنرهای سنتی و صنایع دستی هر کدام با توجه به پشتوانه هنری و اصالتهائی که در زمینههای گوناگون همچون تکنیک اجرا، طرحها و موتیفها، کاربری و مواد اولیه مصرفی و غیره دارند، دارای درجه اعتبار و شخصیت جهانی هستند و اگر هر یک از این موارد بیتوجهی شود به تبع ضعف هویتی را در پی خواهد داشت.
در این مثال کوچک با گذر از بحث تکنیک هنر قلمکاری که متاسفانه هنوز که هنوزه در این تاریخ، متولی آن برایش اهمیت اجرای این صنعت دست با استفاده از "قلم" روشن نیست و آن را با هنرهای چاپ دستی خلط نموده است، باید بگوئیم که حتی دیگر شاهد اوج عدم تخصصیگرائی در سازمانهای مسئول نیز میباشیم!!! به این شکل که طرحها و موتیفهای اصیل قلمکاری در اقداماتی تهیجگونه جای خود را به الگوهای هنرهای دیگر همچون گلیم داده و دیگر نه خبری از تکنیک اجرای قلمکاری در آن است و نه طرح، اما همچنان بدان قلمکاری گفته میشود و از طرف مسئولین هم نه تنها حمایت شده بلکه مورد تمرکز خبری قرار میگیرد. این همان اتفاقی است که در مورد دیگر زمینهها همچون بکار بردن طرح کاشی بر روی البسه و دیوارنگارهها در رومیزیها و دیگر کاربریها شاهد هستیم و جای تاسف اینجاست که همچنان سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری حامی چنین اتفاقاتی است که شاید بزرگترین عیب و ایراد آن بیتوجهی به اصالت و هویت ایندست هنرهاست و هدر رفت سرمایهها در بخش صنایعدستی و میراث فرهنگی که رسالت دیگری بر گردن دارد چنین اقداماتی هرگز جا نمییابد، آن هم در جائی که دهها هنر دیگر هویت آراستن البسه و منسوجات را در پیشینه خود جای دادهاند...
با این توصیف همانگونه که در این مثال قلمکاری امروزی دچار بیتدبیری سیاستگزاران در امر هویتیابی و هویت بخشی شده است؛ در دیگر امور و حرفهها نیز همین شتابزدگی را میتوان عامل مهمی برای عقب ماندن از قافله رشد و توسعه به حساب آورد آن هم از طرف متولیان... چرا که فعالان و بنگاههای خصوصی را نباید بعنوان راهبران اجتماعی مورد خطاب نقد و ایراد قرار داد چرا که مسئولیتهایشان سوا از یک ارگان حاکمیتی است.